درباره‌‌ی دیو و دلبر (قصه‌ها عوض می‌شوند 7)

دلبر ما واقعا دلبر است! از وقتي كه آينه جادويي خاطرات برادرم جونا را پاك كرده، او باورش نمي‌شود كه ما چند بار به داستان‌هاي مختلف سفر كرده‌ايم. براي همين آينه ما را مي‌بلعد و با خودش به سرزمين قصه‌ها مي‌برد، نفس راحتي مي‌كشم. اين بار ما به داستان ديو و دلبر مي‌رويم. هورا! يا شايد هم نه هورا! چون تا وقتي جونا يك گل رز از باغ ديو مي‌چيند، داستان را خراب مي‌كند. ديو كه حسابي عصباني شده، جونا را به جاي دلبر گروگان مي‌گيرد. اولي اگر ديو، دلبر را نبيند و بهش علاقمند نشود، طلسمش هيچ‌وقت باطل نخواهد شد و جونا تا ابد توي قصر زنداني مي‌ماند. حالا من بايد اين كارها را بكنم: دلبر را پيدا كنم. با يك جادوگر ديوانه به اسم ژاك سر و كله بزنم. كاري كنم كه ديو و دلبر با هم عروسي كنند. اگر به موقع نجنبم، بدجوري به دردسر مي‌افتيم...

آخرین محصولات مشاهده شده