درباره‌‌ی دیوهای خوش‌پوش (داستان کوتاه)

عيدي كه بي‌صبرانه در انتظارش بودم، خراب شده بود. تقصير خودم بود. مي‌خواستم ديو را به زانو دربياورم. جنگ پشه با حبشه بود. يك نفر بايد از خودش جربزه نشان مي‌داد. يك نفر بايد نشان مي‌داد كه از ديو نمي‌ترسد. بعدها، خيلي بعد، فهميدم دنيا پر از ديوهاي رنگارنگ است، ديوهاي بي‌آزار مثل آقاي «پ»، ديوهاي بدجنس، ديوهاي خوش‌پوش خوش‌صورت، ديوهاي عاشق، ديوهاي شاعر، ديوهاي دروغگو. و من هر قدر تلاش كنم، هر قدر ورزش كنم، درس بخوانم، شعر بگويم يا كارگردان سينما شوم، زورم به هيچ‌يك از آن‌ها نخواهد رسيد.

آخرین محصولات مشاهده شده