دربارهی دویدن در خیابانهای پکن
من آزاد شدم! همين كه دون خوانگ دهانش را گشود، گردبادي در برابرش برخاست و ذرات ريز خاك وارد بيني، دهان و چشمانش شد. دروازهي كوچك آهني پشت سرش با صداي بلندي بسته شد. هالهاي از گرد و خاك زرد رنگ، آسمان تيره را پوشاند. خورشيد از پشت گرد و خاك، همچون يك شيشهي صيقلي مات نمايان بود. نورش چشم را آزار نميداد. گردباد ديگري به سمتش وزيد. دون خوانگ خود را كنار كشيد. اين يكي ماسه باد بود. او در زندان چيزهايي شنيده بود.
اين چند روزه، آنها علاوه بر مسألهي آزاد شدنش، در مورد ماسه باد نيز صحبت ميكردند. دون خوانگ وقتي در زندان بود نيز گرد باد را ديده بود. گرد و خاك زرد رنگي كه روي پلهها و لبهي پنجره نشسته بود را هم ديده بود. اما آنجا به قدري كوچك بود كه نميتوانست از جايش تكان بخورد. حال كه بيرون آمده بود، دلش ميخواست برگردد و به آن اندرونيها بگويد كه اگر واقعاً ميخواهيد بدانيد ماسه باد چيست، بايد به اين دنياي وسيع پا بگذاريد.
كد كالا | 239104 |
زبان | فارسی |
نویسنده | شوز چن |
مترجم | الهام میرزانیا - رضوان زینلی |
سال چاپ | 1398 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 144 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.3 * 21.3 * 2 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 194 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.