آرچيبلد مكباج بي‌صبرانه منتظر تابستان است. پيك‌نيك در كنار درياچه، جست‌وجوي اشباح در راهروهاي پيچ در پيچ قلعه و البته خوردن شيريني‌هاي جديد كارخانه مكباج از وقايع خوش تابستاني است. اما حالا درخت ويردي، منشاء تمام سحر و جادوهاي شهر داندودل، در حال مرگ است و فقط آرچي مي‌تواند نجاتش دهد! با اتفاقات اسرارآميزي كه در گوشه و كنار شهر رخ مي‌دهد - كه نقش دندانپزشك ترسناك را در وقوع آن‌ها نمي‌توان ناديده گرفت - ناگهان روياي تابستاني آرچي از مارشمالوي توت‌فرنگي، تبديل به شربت ليموي بي‌نهايت ترش و گازدار مي‌شود كه دهانت را تا يك هفته كرخت و بي‌حس مي‌كند!