درباره‌‌ی دل به من بسپار

به جاي آن كه برود روي صندلي بنشيند آمد و روي نيمكت كنار من نشست... بعد دست مرا در دست گرفت و شروع كرد به وارسي آن... در اينجا من شعور و افكار بلندي را مشاهده مي‌كنم... خيلي به دست‌هاي خودم شباهت دارد. با صدايي كه خودم از آرام بودنش متحير شده بودم،گفتم: شبيه دست شماست چون من دختر شما هستم...

آخرین محصولات مشاهده شده