درباره‌‌ی دست‌های آلوده (نمایش‌نامه)

به من نگاه كن: من پير شده‌ام، دو سال را در زندان گذرانده‌ام، از ژسيكا جدا شده‌ام و اين زندگي مسخره سردرگم را مي‌گذرانم تا رفقا تصميم بگيرند كه من را برهانند. تمام اين‌ها ناشي از جنايت من است، نه؟ ولي اين جنايت سنگيني ندارد، آن را حس نمي‌كنم. نه بر گردنم نه بر شانه‌هايم، نه بر قلبم. به سرنوشتم بدل شده، مي‌فهمي. بر زندگي بيروني‌ام حكم مي‌راند، ولي آن را نه مي‌توانم ببينم و نه لمس كنم. مال من نيست، بيماري كشنده‌اي است كه مي‌كشد، ولي رنج نمي‌دهد...

آخرین محصولات مشاهده شده