درباره‌‌ی خیابانی دنج در قلب مسکو

«مردمان جديد با ايمان بيگانه بودند، يا چنين به نظرشان مي‌رسيد… ايمان داشتند، ولي ايماني ساده‌لوحانه: ايمان به پيروزي خردکننده‌ي براونينگ و ششلول و کلت، ايمان به قدرت اقدامات سريع. از کجا بايد مي‌دانستند که علف با قوانين بطلان‌پذير خود رشد مي‌کند؟ از کجا مي‌دانستند انديشه‌ي انسان همراه با گردن او خم نمي‌شود و گلوله نه ايمان را مي‌شکافد و نه بي‌ايماني را؟» رمان حاضر روايتي است از مصائب روشنفکران روس در سال‌هاي پرآشوب و دوران‌ساز انقلاب روسيه، هنگامي‌که روشنفکران و مردم عادي در هم آميخته بودند و شادي‌ها و سختي‌هاي مشترکي را تجربه مي‌کردند؛ روايتي گاه از زبان يک موش، يک پرستو، يا اشياي بي‌جان.

آخرین محصولات مشاهده شده