درباره‌‌ی خیال کن رفته‌ام

وقتي جان به خاطر افسردگي در لندن بستري شد، نامزدش، مارگارت، دو انتخاب پيشِ رو داشت: به‌رغم اين‌که از بيماري او اطلاع پيدا کرده بود، برنامه‌هايشان را به قرار قبل ادامه دهد، يا خود را از دشواري‌ها و رنج‌هايي که ممکن بود در پ داشته باشد، کنار بکشد. او تصميم گرفت با جان ازدواج کند. خيال کن رفته‌ام داستان پيامدهاي تصميمي است که از عشق و تعهد برآمد. فراز و فرود زندگي پسر بزرگ آن‌ها، مايکل، در کانون اين ماجراست، پسري باهوش، عصبي و عاشق موسيقي که جهان را با طنز تيزي معنا مي‌کند. مادر و خواهر و برادر کوچک‌ترش در طول دهه‌ها، سخت مي‌کوشند تا مراقب شرايط رو به وخامت و ناپايدار او باشند. اين داستان تکان‌دهنده که از زبان هر پنج عضو خانواده روايت مي‌شود، عشق مادر را به فرزندانش، تعهد خواهر و برادر‌ها را به همديگر، و تاثير ماندگار درد و رنج پدر را در خانواده، با عمق و ظرافت کم‌نظيري بازگو مي‌کند.

آخرین محصولات مشاهده شده