درباره‌‌ی خوشگل نشدم

سدي چشمش مي‌افتد به گيس‌هاي بلند ايوا كه ژولي‌پولي شده. با خودش مي‌گويد: «اين موها زيادي بلندند. انگار تا حالا هيچ كس كوتاهشان نكرده... واي! چه فكر بكري به سرم زد!» و مي‌دود به طرف حمام تا قيچي مامان را بردارد...

آخرین محصولات مشاهده شده