درباره‌‌ی خوراک صدف

مادري با دختر و پسر جوانش منتظر نشسته‌اند پشت ميز غذا. قرار است پدر بيايد و با هم ترفيع شغلي او را جشن بگيرند. براي همين، شام خوراک صدف پخته‌اند؛ غذاي محبوب بابا. اما چند ساعت گذشته، صدف‌ها هنوز مي‌جوشند و آن‌ها همچنان منتظر نشسته‌اند و بابا به خانه برنگشته است. نکند اتفاقي افتاده؟ مثلا تصادفي، چيزي. پدر تمام اين سال‌ها خودش را کشته تا خانواده‌ي متحد و آبرومندي باشند. با هم شام بخورند. با هم بيرون بروند. اما حالا، که انگار سر برنگشتن ندارد، خانواده خوشحال‌اند يا نگران؟ نقداٌ بهتر است يک پياله‌ي ديگر بنوشند و ببينند کليد در قفل در مي‌چرخد يا نه. شاهکاري از ادبيات آلماني‌زبان؛ برنده‌ي جايزه‌ي معتبر اينگه‌بورگ باخمان.

آخرین محصولات مشاهده شده