درباره‌‌ی خوب ماندن

پس از آن‌كه درب‌ها به هم كوبيده شد، شيشه‌ها شكست، زنگ‌ها به صدا درآمد و فريادها بلند شد، گفتگوها به سردي گراييد، ديگري دست بالا را در اختيار گرفت، فكري آزار دهنده درباره اين كه چه كاري را فراموش كرده‌ايم انجام دهيم به سرمان افتاد، و نيز پس از صحبت‌هاي فراوان، پس از نگاهي در آينه و پس از بسياري چيزهاي ديگر، اين ما هستيم كه مي‌مانيم و خودمان را تا حد مرگ آزار مي‌دهيم. چرا مجبور شدم آن حرف‌ها را بزنم؟ چرا دهانم را بسته نگه نداشتم؟ چرا پدر يا مادر بهتري نبودم؟ چرا نظرم را با صداي بلند مطرح نكردم؟ چرا نمي‌روم يك گوشه‌اي بيافتم و بميرم؟

آخرین محصولات مشاهده شده