درباره‌‌ی خرس و شباهنگ (شب زمستانی 1)

در دل طبيعت وحشي روسيه، بيشتر طول سال زمستان است و واسيليسا و خواهر و برادرهايش عاشق آن‌اند كه در آن شب‌هاي طولاني، دور آتش جمع شوند و به داستان‌هاي پرستارشان گوش كنند. واسيا، بيش از هر داستاني،‌ داستان سرماگين را دوست دارد، اهريمن چشم‌آبي زمستان. روس‌هاي عاقل از او واهمه دارند،‌ چرا كه روح غافلان را از آن خودش مي‌كند. آنان شبح‌هايي را كه در برابر پليدي‌ها از خانه‌شان حفاظت مي‌كنند، گرامي مي‌دارند. اما پدر واسيا كه همسرش از دنيا رفته، در مسكو زن ديگري را به همسري مي‌گيرد. نامادري جديد واسيا با باورهاي مذهبي افراطي و خشك خود خانواده‌اش را از احترام گذاشتن به شبح‌هاي خانگي منع مي‌كند،‌ اما واسيا از عاقبت اين كار بيمناك است. اما نامادري واسيا مدام سنگدل و سنگدل‌تر مي‌شود و عزمش را جزم مي‌كند تا دهكده را به سليقه خودش از نو بسازد و دخترخوانده ياغي‌اش را يا عروس كند يا به صومعه بفرستد. دهكده بي‌دفاع و بي‌دفاع‌تر و پليدي‌هاي جنگل نزديك و نزديك‌تر مي‌شود و واسيليسا چاره‌اي جز توسل به قدرت‌هاي خطرناكش كه از مدت‌ها پيش پنهان بوده، ندارد؛ چرا كه بايد از خانواده‌اش در برابر خطري حفاظت كند كه از دل ترسناك‌ترين داستان‌هاي پرستارش برخاسته و به حقيقت پيوسته است...

آخرین محصولات مشاهده شده