درباره‌‌ی خاطرات سگ عراقی

تنها فرصت من براي شكست دادن «فرمانده» در خانه معلم بود؛ كوچك‌ترين فرصتي را براي پاره كردن و بي‌احترامي به عكس‌هاي او كه در روزنامه‌هاي معلم بودند، از دست نمي‌دادم. پس از پاره كردن عكس‌ها، آن‌ها را با خود به باغچه مي‌بردم تا پدر و مادر، خواهران و برادرم مرا ببينند كه عكس‌هاي پاره را تكه‌ تكه كرده، و سپس آن‌ها را زير پا لگدمال و با خوشحالي واق‌واق مي‌كنم...

آخرین محصولات مشاهده شده