درباره‌‌ی حسد

"تاريخ با چشماني خيره که نوري در آن مي لرزد، از شکاف چشمان نقابي، به تماشاي ما ايستاده است و من مي‌خواهم چنين چيزهايي را به او نشان دهم: يک عاشق، يک مرد جاه‌طلب، يک خائن، اين دليرمرد بي‌پروا، آن دوست وفادار، اين آدم لاابالي. همه‌شان اين‌جايند، حاملان احساسات سترگي که اينک ناچيز و شرم‌آور دانسته مي‌شوند. بگذاريم اين احساسات براي واپسين‌بار، پيش از آنکه بر باد فنا بروند و پيش از آنکه به ريشخند گرفته شوند، در نقطه‌ي اوج شدت و قدرت بر صحنه پديدار شوند." قهرمان داستان "حسد"، کاواليرُف، روشنفکر جوان و آواره‌اي است که مي‌کوشد جايگاه خود را در آوردگاه نبرد دنياي کهنه با دنياي نوين روشن کند. کاواليرُف را مي توان همچون آقاي پارادوکساليست، قهرمان "يادداشت‌هاي زيرزميني" فيودور داستايفسکي، از قماش انسان‌هاي زيرزميني ادبيات روسيه به شمار آورد. ماکسيم گورکي اين داستان را حاصل جسارت ستودني يک نويسنده‌ي جوان توصيف کرد. نينا بربرُوا نيز مي‌گويد زمان "حسد" از نظر ادبي تأثير بسيار عميقي بر وي داشته است. به باور او، آليشا بر لحن، گروتسک، اغراق و چرخش غيرمنتظره‌ي افکار تسلط کم‌نظيري دارد.

آخرین محصولات مشاهده شده