درباره‌‌ی جمهور افلاطون

سقراط تلاش مي‌کند تا اثبات نمايد که بي‌عدالتي به تفرقه و شکست منتهي مي‌شود. اما برهان‌هاي وي قانع‌کننده نيستند و گلاوکن و آدميانتوس پا پيش مي‌گذارند تا موضع تراسيماخوس را تقويت کنند. از نظر گلاوکن، آن چه ما «عدالت» مي‌ناميم فقط يک قرارداد اجتماعي عملي است: من به تو آسيبي نمي‌رسانم، اگر تو به من آسيب نرساني. اما اگر بتوانيم کار غلطي انجام دهيم که آشکار نشود، چنين خواهيم کرد. او در حمايت از اين موضع، افسانه‌ي حلقه ي گيگز را روايت مي‌کند. گيگز يک چوپان فقير ليديايي در شکافي که زلزله‌اي آن را باز کرده حلقه‌اي مي‌يابد که هرکس آن را به دست کند نامرئي مي‌شود. ظرف يک ماه او از اين قدرت جادويي استفاده مي‌کند تا پادشاه ليديه را بکشد و با ملکه ازدواج نمايد. گلاوکن سقراط را به چالش مي‌کشد تا نشان دهد عدالت از بي‌عدالتي، صرف نظر از پيامد‌هاي آن، بهتر است. آيا سقراط مي‌تواند ثابت کند که مرد عادل زندگي شکوفاتري دارد، حتي اگر به اشتباه متهم به بي‌عدالتي و شکنجه و کشته شود؟ و حتي اگر مرد ناعادل به اشتباه عادل پنداشته و ستايش شود و به او پاداش‌هاي مادي داده شود؟ آدميانتوس اضافه مي‌کند که مردم فقط در صورتي عادلانه عمل مي‌کنند که بتوانند از شهرت عادل بودن سودي ببرند؛ بنابراين آرمان [ِ آن ها] ترويج شهرت عادل بودن خود است درحالي که باز هم به طور پنهاني ناعادلانه رفتار مي‌کنند.

آخرین محصولات مشاهده شده