درباره‌‌ی جامبی ها (جامبی های 1)

کورين لا مر از هيچ‌چيز نمي‌ترسد؛ نه از عقرب‌ها، نه از پسرهايي که اذيتش مي‌کنند و صد البته نه از جامبي‌ها؛ جامبي‌ها ساخته‌ي ذهن پدر و مادرها هستند تا با آن‌ها بچه‌هايشان را بترسانند. اما از روزي که کورين در تعقيب يک آگوتي وارد جنگل ممنوعه مي‌شود و جفت چشمان زردي را مي‌بيند که او را تا حاشيه‌ي جنگل تعقيب مي‌کنند، نمي‌تواند از فکر آن‌ها بيرون بيايد. امکان ندارد آن چشمان متعلق به يک جامبي بوده باشند، مگر نه؟ روز بعد که کورين در بازار غريبه‌ي زيبايي را مي‌بيند که دارد با ساحره‌ي جزيره صحبت مي‌کند، حسش به او مي‌گويد اتفاقات غيرمنتظره‌اي در راه است. زماني که همين زيبارو در خانه‌ي کورين سر و کله‌اش پيدا و مشغول شام پختن براي پدر کورين مي‌شود، کورين مطمئن مي‌شود خطر همان حوالي است. اين تازه اول ماجراست. خطر بزرگ‌تر از چيزي است که کورين فکر مي‌کند، اما شايد او بتواند به‌شکلي جلوي خطر را بگيرد.

آخرین محصولات مشاهده شده