درباره‌‌ی جادوی کارناوال

قبل از اين‌كه به در خروجي مخفي برسند، مكس آن‌ را از گوشه‌ي چشمش ديد... مكس آن‌ را ديد. دقيقا همان‌طوري كه لورنزو توصيف كرده بود. همان‌جا بود، تصويري از يك كارناوال ديگر. دقيقا همان نقطه‌اي كه بعضي وقت‌ها مردم به آن‌جا كه مي‌رسيدند توي آينه نگاه مي‌كردند و جيغ مي‌زدند. آن‌ها محسور مي‌شدند و انگار نمي‌توانستند جلوي خودشان را بگيرند كه نگاه نكنند. خيلي وهم‌آور و ترسناك بود. آن قاب شيشه‌اي، آينه نبود و اصلا تصوير خودشان را نشان نمي‌داد. مثل يك دريچه به يك كارناوال ديگر بود كه در آن‌طرف شيشه قرارداشت...

آخرین محصولات مشاهده شده