درباره‌‌ی جادوگران 1 (بخش دوم)

از جهتي مي‌شد گفت سفر افتضاحي بوده است. اصلا بيرون نمي‌رفتند، مگر چند بار كه براي پياده‌روي در سرماي خشك خيابان‌هاي بالاشهر اوربانا از خانه خارج شدند كه آن هم بسيار تند تند راه مي‌رفتند و زود برگشتند. شهر آن‌قدر خلوت و بي‌روح بود كه كوئنتين حس مي‌كرد در هر لحظه ممكن است زمين دهان باز كند و آن‌ها را بخورد. اما جدا از اين موضوع، حسابي خوش گذشت. باعث شد آليس و كوئنتين به هم نزديك‌تر شوند. باعث شد كوئنتين متوجه شود كه چرا آليس آن‌گونه است. حتي يك بار هم دعواي‌شان نشد. تازه، پدر و مادر آليس هم كه دقيقا نقطه مخالف آن‌ها بودند، برخلاف انتظار، باعث مي‌شدند كوئنتين و آليس احساس سرزندگي و عشق كنند...

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده