درباره‌‌ی تاریخ موسیقی غرب

اگر بخواهیم چهار ویژگی موسیقی غربی را ذکر کنیم که از قرن یازدهم شروع به شکل‌گیری کرد،می‌بینیم که برخی پیشرفت‌ها در قرن دوازده باعث تغییر سه ویژه‌گی تقریبا ناشناخته در موسیقی شده است: کمپوزیسیون، نت‌نویسی و اصول تربیتی... این تغییر وسیع‌تر از تمام هشت قرن قبل بود. اگر درباره‌ی ایندیترمینسی جامع فکر کنیم،اصول تربیتی به شکل عمدی، متوقف شد. تنها پل فونی باقی ماند. با نگاهی بر همه این موارد چیز زیادی در قرن بیستم برای گفتن وجود نداردو ما شاهد تحول در موسیقی به مفهوم کامل کلمه‌اش هستیم. این انقلاب بود که ابتدا روی عده‌ی کمی اثر گذاشت، ولی بدان معنی نیست که این تعداد اندک کل موسیقی «جدی» (که در مورد هنر موسیقی به شکل پیچیده مهم نبودند. حتی تمام شنوندگان تلاش برای فهم آن لازم است) هیچ‌گاه و در هیچ زمانی بیشتر از جزء کوچکی از مردم را شامل نشده‌اند. این شنونده‌ها که هنوز هم نسبتاً کم هستند، برای شنیدن موسیقی جدید و تجربی حتی کمتر هم شده‌اند که این خود طبیعی و عادی است. آهنگ‌سازانی که با اسلوب مشکل و ناآشنا اثری بنویسند، نمی‌توانند طبعاً انتظار مخاطب زیادی را داشته باشند. ضمناً «برای چه کسی مهم است که آن‌ها به موسیقی گوش می‌دهند؟» (از مقاله‌ی میلتون بابیت، فوریه 1958) برخی سازندگان آثار همیشه درباره‌ی شنونده‌های خود حساس‌اند. ربع قرن پیش، بیشترین مخاطبان آثار آهنگ‌سازان، مردم عادی بودند تا آهنگ‌سازان، هنرجویان و تحلیل‌گران. این علاقه با فاصله‌ای که بین آهنگ‌ساز و شنونده پدید آمده بود، فقط با ساده‌سازی و حتی به حداقل رسانیدن محتوا و تولید سبک‌های هیبریدی (آمیخته) ناشی از پیوند بین هنرها و موسیقی غیرغربی و فولکلور و قومی، بهینه‌سازی تشکیلات موسیقی و نه پنهان‌سازی آن با تلاش‌های زیاد جهت پل زدن بین موسیقی مرسوم گذشته و حال ممکن شد.

آخرین محصولات مشاهده شده