درباره‌‌ی بی‌فام

گريختم که تنها باشم، مجالي داشته باشم که خودم را پيدا کنم، خودم بسازم، خودم باشم، از اين تکليف‌هايي که تعيين مي‌شد و دست و پايم را غل و زنجير مي‌کرد، آزاد شدم، خشت به خشت روياهايم را بالا بردم و حالا! حالا همان است که بايد مي‌شد اما زمين جوري چرخيد و سرنوشت طوري رقم خورد که فقط يک چيز مي‌خواهم، ”دل سوزاندن!“

آخرین محصولات مشاهده شده