درباره‌‌ی بیرون از مولینگار (نمایش‌نامه)

ايفا: اونجا جاييه كه آنتوني انداختش زمين. خيلي عصباني شده بود، هيچي نمي‌تونست آرومش كنه غير از اينكه آنتوني ديگه نتونه پاشو بذاره اونجا. توني: مي‌گي من سي سال آزگار اين در و اون درو باز مي‌كنم، چرا، چون غرور يه دختربچه كينه‌اي جريحه‌دار شده؟ ايفا: آره. حالا هم اگه اون قطعه رو مي‌خواي بايد اونو راضي كني. توني: باهاش حرف بزن ايفا. به تو گوش مي‌ده. ايفا: من تو كارش دخالت نمي‌كنم. اگه اون رفته بود بوكس‌بازي تو المپيك، ايرلند طلا رو گرفته بود.

آخرین محصولات مشاهده شده