دربارهی بوی خوش یاسهای امینالدوله و داستانهای دیگر (مجموعه داستان)
هر بار كه به خانهي آنها ميرفت، هيجانزده بود، سه بار در هفته. گلي را براي كنكور آماده ميكرد. بعد از درس ميماند، با هم حرف ميزدند و گاهي با هم سينما ميرفتند. لحظههاي شيريني بود. وقتي به خانه بر ميگشت، همه فكر و ذهنش متوجه او بود، گاه خوابش را ميديد، ياد و خيالش پر شده بود از صحبتهاي او، خندههاي او، شيريني حضور او.
زود راه افتاد. توي خانه دلش آرام نميگرفت. باز هيجان او را گرفته بود. از خانه زد بيرون و پياده راه افتاد. از كوچه به كوچهي ديگر رفت. عطر گل امينالدوله مشامش را پر كرد. دست دراز كرد و چند شاخهي پر گل چيد. چه عطري داشت، بوي خوشش كوچه را برداشته بود.
به خيابان كه رسيد، سروصداها گوشش را پر كرد.
«نوبر بهار دارم، چغاله بادام»
«قند و عسل دارم لبو.»
«ببرين...ببرين...مالمو حراج كردم.»
كد كالا | 241139 |
زبان | فارسی |
نویسنده | جمال میرصادقی |
سال چاپ | 1398 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 136 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.8 * 20.3 * 8 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 167 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.