درباره‌‌ی به وقت عشق و مرگ

بوي مرگ در روسيه با آفريقا کلي توفير داشت. در آفريقا هم زير آتش سنگين انگليسي ها، مردارها بين خط ها مي ماندند و کسي يک مشت خاک رويشان نمي ريخت ولي در عوض آفتاب کارشان را مي ساخت. شب که مي افتاد، باد مي آمد و بويشان را مي آورد. سنگين و شيرين و ماندگار. خيک ها باد مي کردند و زير نور ستاره هاي طاق آسمان مثل شبح از جا پا مي شدند و انگار مي ايستادند به آخرين جنگ شان که ساکت بود و بي اميد پيروزي و تازه هرکدام تنهايي. ولي باز روز بعد دوباره مي افتادند به آب رفتن و انگار سينه به خاک مي کشيدند که بروند توش و اگر بختشان مي زد و همان روزها گير يکي مي افتادند که پس شان بياورد، مثل پر کاه سبک بودند.

آخرین محصولات مشاهده شده