درباره‌‌ی برج کبوتر

اي كاش خانم جانم به جاي ترنج خاتون، يك برادر براي امير جهان زاييده بود. اگر مرد بودم؛ ديگر لازم نبود براي رفتن به هر جايي چادرچاقچور كنم. سر و روي خودم را با روبنده‌اي بلند بپوشانم، مبادا احدالناسي روي مرا ببيند و پي ببرد اين دختر اهل اندروني كدام خانه است. لازم نبود براي هر قدمي كه مي‌خواستم بردارم، چشم به دهان كسي بدوزم تا اذن و اجازه‌‌ام دهد كه بروم يا بمانم و باز در و ديوار را نگاه كنم. ديگر لازم نبود هر شب جمعه كنار سقاخانه قبله دعا بايستم و شمع گچي نذر كنم تا بلكه بختم باز شود و سر و سامان بگيرم و خانم جانم را از ترس بي‌شوهر ماندنم نجات دهم، هرچند كه ديگر براي اين حرف‌ها خيلي دير شده و خانم جان بيچاره‌ام بايد اين آرزو را...

آخرین محصولات مشاهده شده