داستايفسکي، در پاييز ???? هنگام کار روي جوان نورسته طرح کلي رمان برادران کارامازوف را در دفترچه‌يادداشت خود چنين ترسيم کرد: دو برادر و يک پدر پير. برادر بزرگ‌تر نامزدي دارد که برادر کوچک‌تر، پسري روشنفکر و گرفتار رفتارهاي برادرش، مخفيانه و به‌شکلي حسادت‌بار به او عشق مي‌ورزد، اما دختر عاشق برادر بزرگ‌تر است، افسر جواني که عياشي مي‌کند و بي‌بندوبار و فاسد است و مدام با پدرش سر جنگ دارد. در اين ميان پدر ناپديد مي‌شود، بدون ترديد همه‌ي شواهد به ضرر پسر ارشد است؛ برادر بزرگ‌تر را محاکمه و به حبس و تبعيد محکوم مي‌کنند. بعد از دوازده سال برادرش به ديدار او مي‌رود. در جشن تولد برادر کوچک‌تر، صحنه‌اي رقم مي‌خورد که در آن، دو برادر بدون هيچ کلامي حرف يکديگر را مي‌فهمند. او ميان جمع مهمانان مي‌آيد و مي‌گويد... در نهايت هويت واقعي قاتل فاش مي‌شود و آنچه که در طول داستان رخ مي‌دهد مرز ميان گناه و بي‌گناهي، فساد و پاکي و نيکي و شر را در مي‌نوردد.