سارا دانشجوي رشته روانشناسي است و به اصرار دوستش براي انجام كارهاي تحقيقي به يكي از آسايشگاه‌هاي خصوصي تهران مي‌رود. از همان لحظه ورود متوجه نگاه خيره و متعجب كاركنان مي‌شود. رئيس آسايشگاه او را به ملاقات مرد جواني مي‌برد كه تمام ديوارهاي اتاقش پر از تصاوير ساراست. سارا از مشاهده اين صحنه بسيار شگفت‌زده مي‌شود و... اين داستان حقايقي را با خود حمل مي‌كند؛ حقايقي از زندگي واقعي آدم‌هاي اطراف ما... عشق راه خود را از ناممكن‌ترين كوره راه‌ها باز مي‌كند و به وجود آدم‌ها نور مي‌بخشد. برخي مشتاق اين نور مي‌شوند و عده‌اي براي مهارش دست به هر كاري مي‌زنند تا اطرافيان‌شان را در تاريكي امن بودن حفظ كنند، بي‌آنكه بدانند عشق موهبتي الهي است و بايد پاس داشته شود...