درباره‌‌ی ایبی در شهر از (قصه‌ها عوض می‌شوند 13و نیم)

من و دوستانم دور هم جمع شده ايم تا براي کار گروهي کلاسمان موضوعي انتخاب کنيم؛ ناگهان گردبادي مي وزد و ما از داستان جادوگر شهر از سر در مي آوريم! در آنجا دوروتي را مي بينيم که او هم مثل ما با گردباد از مزرعه اش به وسط اين قصه آمده اما بسيار نگران است و مي خواهد زودتر به خانه اش برگردد. حالا ما بايد اين کارها را بکنيم: • به دوروتي کمک کنيم به خانه اش برگردد. • کفش هاي نقره اي جادوگر خبيث را پيدا کنيم. • از زندان جادوگر خبيث نجات پيدا کنيم. • براي مترسک عقل پيدا کنيم. • براي مرد آهني قلب پيدا کنيم. • براي شير شجاعت پيدا کنيم. اين بار به خانه برگشتن چندان هم آسان نيست. با من و دوستانم در اين قصه ي تازه همراه شو.

آخرین محصولات مشاهده شده