درباره‌‌ی اوراد نیمروز

«شگفتا در بياباني بودم مابين وحوش. جانور صحرا از همه قسم بود؛ از همه جنس. صداي تو هم بود. صداي پريسا دم داشت. كاهنه‌اي از فراخ دشت مي‌آمد كه تخت مرمرين سينه‌اش نور آفتاب را باز مي‌تاباند. زيبا بود بابك، زيبا بود و تو در خواب من ندبه مي‌كردي.»

آخرین محصولات مشاهده شده