درباره‌‌ی انتقام آدمک زنده (مجموعه ترس و لرز)

نفسم را نگه داشتم. يك مرتبه اين منظره جلوي چشمم مجسم شد كه سنگ مي‌افتد كنار و يك نفر از زير سنگ، خودش را مي‌كشد بيرون. خيلي خب، قبول دارم. من خيلي خيالاتي هستم همه هم اين را مي‌دانند. مادرم هميشه مي‌گويد تو يا نويسنده مي‌شوي يا ديوانه! خيلي هم از اين حرف خودش حال مي‌كند چون به نظرش خيلي بامزه مي‌آيد.

آخرین محصولات مشاهده شده