درباره‌‌ی افسانه‌های مردم کره (مجموعه داستان)

روزي روزگاري آقا و خانم موش صحرايي نگران ازدواج دختر عزيزشان بودند. آن‌ها مي‌خواستند دخترشان با مرد محترمي ازدواج كند. فكر مي‌كردند آقاي خورشيد بالاترين مقام را دارد و بهترين فرد براي داماد شدن است. به همين دليل آقاي موش به آقاي خورشيد پيشنهاد كرد كه با دخترش ازدواج كند. اما آقاي خورشيد در حالي كه لبخند مي‌زد، گفت دوست عزيز من آقاي ابر را به شما معرفي مي‌كنم. او قوي‌تر از من است و مي‌تواند جلوي تابيدن مرا بگيرد.

آخرین محصولات مشاهده شده