درباره‌‌ی افسانه‌های مردم آفریقا

موسي بعد از اين كه نصف راه را طي كرد، هوا تاريك شد و او به منطقه‌اي رسيد كه پر از شغال بود. موسي به محض اين كه صداي زوزه‌اي شنيد، قدم‌هايش را تندتر كرد، اما ناگهان در يك جا كنار جاده، حركت سريع پاهايي را در خاك شنيد و چشمش به يك جفت چشم براق كفتار افتاد.

آخرین محصولات مشاهده شده