دربارهی اعجاز عشق
نگاهم به کفش هاي چرمي و دست دوز سياه رنگم بود که تضاد کاملي با پارکت سفيد زير پايم داشت. صداي قدم هايم ريتم منظم و بلندي را در سکوت کريدور بيمارستان ايجاد کرده بود، اما صداي درون گوشم بلند تر و محکم تر بود. باورم نمي شد اين جملات را شنيده باشم. دلم مي خواست مثل خيلي ها که مي توانند فرياد بزنند و گريه کنند تا بار غمشان سبک تر شود، من هم هاي هاي گريه کنم و از ته دل فرياد بزنم تا سبک تر شوم. شايد اگر مي گفتم نمي توانم، ديگران خنده شان مي گرفت. واقعا نمي توانستم، بلد نبودم، خيلي راحت ، خلاصه ، کوتاه و مفيد... نياموخته بودم احساسم را ابراز کنم. دلم مي خواست من هم مثل خيلي ها که در اين مواقع به تقلا و استرس مي افتند به هول و ولا مي افتادم، اما انگار برايم مهم نبود. براي چه بايد با سرنوشت مي جنگيدم؟ نگاه متعجب دکتر را وقتي صورت سخت و بي احساس مرا ديد، تا عمر دارم به خاطر خواهم سپرد. از بالاي عينک بدون فرمش نگاهم کرد و سعي نمود تا لبخن گرمي تحويلم دهد.
كد كالا | 42883 |
زبان | فارسی |
نویسنده | لیلا عبدی |
سال چاپ | 1393 |
نوبت چاپ | 3 |
تعداد صفحات | 704 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.5 * 21.5 * 2.7 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 662 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.