درباره‌‌ی اعترافات در ساعت 7 و 45

همه آدم‌ها براي خود رازي دارند، ولي آيا محرم اسراري هم هست؟ سلنا مورفي در مسير برگشت از محل كار به خانه، در قطار با زني اسرارآميز به نام مارنا هم‌صحبت مي‌شود و زن پيش او اعتراف مي‌كند كه با رئيسش رابطه دارد. در مقابل سلنا هم راز خود را با او در ميان مي‌گذارد و به رابطه همسرش با پرستار بچه‌ها اشاره مي‌كند. با رسيدن سلنا به مقصد، از هم خداحافظي مي‌كنند و او اصلا انتظار ندارد كه دوباره با آن زن ملاقات كند، تا اين‌كه پيامي با اين مضمون دريافت مي‌كند: «مي‌شه يه قرار بزاريم و با هم صحبت كنيم؟ مارنا هستم، توي قطار هم‌مسير بوديم.»

آخرین محصولات مشاهده شده