درباره‌‌ی از پشت پنجره

جوري سر تكان داد كه انگار خوب مي‌دانست با وجود صبح تا شب توي خانه ماندن و ول چرخيدن، حتما سرم حسابي شلوغ است. ديگر واقعا بايد مي‌رفتم و شستن دست‌هايم را تمام مي‌كردم. مطمئن بودم ميكروب‌ها كم‌كم دارند پخش و پلا مي‌شوند؛ صداي ميوميوي نايجل هم بلندتر مي‌شد. راهش را گرفته بود و آمده بود توي هال و حالا نشسته بود درست پشت سر من. تاپ، تاپ، تاپ...

آخرین محصولات مشاهده شده