درباره‌‌ی از دفترچه خاطرات 1 درخت

امروز صبح خيلي زود دوباره تمام كلاغ‌ها با صداي بلند قار قار مي‌كردند و مي‌خنديدند. ننه كلاغ، جوجه‌اش ـ كلاغك ـ را بغل كرده بود و گاهي او را مي‌بوسيد و گاهي توي سرش مي‌زد و فرياد مي‌زد كه:«اي پسر بد! كجا بودي؟ من از غصه مردم. كجا رفته بودي؟»

آخرین محصولات مشاهده شده