درباره‌‌ی از این اوستا (جیبی)

چو مرغي زير باران راه گم كرده گذشته از بيابان شبي چون خيمه دشمن شبي را در بياباني غريب اما به سر برده فتاده اينك آنجا روي لاشه جهد بي‌حاصل همه چيز و همه‌جا خسته و خيس است چو دود روشني كز شعله شادي پيام آرد

آخرین محصولات مشاهده شده