درباره‌‌ی آگراندیسمان (داستان‌هایی از استادان آرژانتینی)

در شهري كوچك در اسكاتلند كتاب‌هايي مي‌فروشند با صفحه‌اي خالي مخفي شده جايي در كتاب. اگر خواننده به اين صفحه برسد و ساعت سه بعدازظهر باشد، او مي‌ميرد... در آمالفي، آن‌جا به پايان مي‌رسد، موج‌شكني هست كه امتداد مي‌يابد تا توي دريا و شام. آن دورها، بعد از آخرين فانوس دريايي، مي‌توان شنيد سگي پارس مي‌كند... مردي دارد روي مسواكش خمير دندان مي‌گذارد، به ناگاه پيكر ريز زني را مي‌بيند درازكش به پشت، از نوع مرجاني‌اش، يا خرده ناني كه نقاشي شده باشد.

آخرین محصولات مشاهده شده