درباره‌‌ی 9 داستان (مجموعه داستان)

در طول همين چند ساعتي كه از بيمارستان برگشته بود، اين سومين بار بود كه كتاب آن زن را باز مي‌كرد و يادداشت كوتاه صفحه سفيد اول كتاب را مي‌خواند. صاحب كتاب با جوهر و به خطي ريز به آلماني نوشته بود: «خداي من، زندگي جهنم است.» قبل و بعدش هيچ نبود. ايكس دقايقي به آن صحنه زل زد و كوشيد تحت تاثير آن قرار نگيرد، هر چند كار آساني نبود. بعد با شور و شوقي كه هفته‌ها مي‌شد به سراغش نيامده بود، ته‌مانده مدادي را برداشت و زير آن يادداشت به انگليسي نوشت: «اي پدران و اي آموزگاران، با خود مي‌انديشم كه به راستي جهنم چيست؟ به باور من، جهنم چيزي نيست جز رنج انساني كه از عشق ورزيدن عاجز است.»

آخرین محصولات مشاهده شده