درباره‌‌ی گرگ و میش

پائولا هاوکينز، نويسنده رمان پرفروش دختري در قطار به تنهايي زنهايي نفوذ ميکند که گريخته اند شکست خورده اند و عشق ورزيده اند زنهايي که به نوميدي خود بسنده نمي کنند و عنان زندگيشان را در مشت خود نگه مي دارند. رمان گرگ و ميش در فضايي رازآلود با ترديدي آغاز مي شود که در انتها به حقايقي هولناک مي رسد استخواني در يکي از آثار هنري ونسا پيدا مي شود که به نظر نمي رسد استخوان حيوان باشد، يافتن اين استخوان به جنايتهايي منتهي مي شود که با دردها و رنجهاي شخصيتهاي اين داستان گره خورده به قدري که قضاوت را براي خواننده سخت ميکند و همدلي را برمي انگيزد. در مجموع، زنها و اندوه زندگي زنانه شخصيتها و محور اصلي اين داستان اند. «در اين عمر کوتاه هميشه خوشبخت نبوده ام اما آزاد بوده ام من اينجا در جزيره آزاد بودم از کار پرزحمت خانه داري و از خشونت مردان فرار کردم با دستانم کارکردم با تمام وجودم عشق ورزيدم خدايا شکرت خدا را شکر در زمان کوتاهي متوجه شدم نمي خواهم آن طور که از من انتظار مي رود زندگي کنم خدا را شکر که فرار کردم خدا را شکر من فرار کردم. خدا را شکر به خاطر جزيره ام به خاطر اريس.

آخرین محصولات مشاهده شده