يه حيووني ميخوام که
نباشه اسباببازي
بياد توي اتاقم
با من بشه همبازي
داسيدايناسيِ سبزِ کوچولو از اسباببازيهايش خسته شده است.
او فکر ميکند اسباببازيهايش تکراري هستند و جان ندارند.
براي همين پايش را ميکند توي يک کفش که بابيناسور و ماميدايناسي برايش يک حيوان خانگي بياورند.
آن هم چي؟ يک سگ به اسم گرگيناسور.
تو فکر ميکني داسي دايناسي از پس نگهداري گرگيناسور برمي آيد؟
آيا نگهداري از حيوانات خانگي کار آساني است؟
فکر ميکني گرگيناسور چه کارهايي ميکند؟
داسيدايناسي در اين داستان ياد مي گيرد که مراقبت از حيوانات خانگي کار خيلي سختي است و زندگي يک دايناسور کوچولو را به هم ميريزد.