درباره‌‌ی چند روز ابری

برگشت طرف پريا كه تكيه‌اش را داده بود به ماشين و مي‌خنديد و ‌گفت: كاوه منو بگو كه دارم حرص و جوش اينو مي‌زنم، به فكر باش دختر! آيندته يه عمري مي‌خواي با اين مرتيكه زندگي كني. يه باد نمي‌تونه بزنه. به اون چكار داري تو؟ كاوه:بله بله نفهميدم! هنوز هيچي نشده واسه من غيرتي مي‌شي؟ نه مي‌گم شلنگ رو بگير كه كار تموم بشه ديگه،! كاوه: مرده‌شور خودتو شلنگت رو باهم ببرن، 2 ساعته گذاشتم سري فينتيل و تو 2 تا باد حسابي نزدي! تلمبه خرابه! كاوه: اصل ژاپنيه به جون تو! فينتيل خرابه! فينتيل به اين‌ خوبي! كاوه: آخيش بميرم تو روي فينتيل چرخ ماشين پريام تعصب داري بدبخت؟

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده