درباره‌‌ی پوست انداختن

آن‌چه پيوندتان مي‌داد فقط دست‌هاتان بود. پيش پايش زانو مي‌زدي تا بر اين رابطه نامي بگذاري. او ايستاده پيش روي تو، تو زانو زده در پايش، پاهايش را بغل مي‌كردي محكم‌تر و محكم‌تر دست‌هايت را تا كمرش بالا مي‌بردي و او خم مي‌شد و فقط دست‌هايت را مي‌‌گرفت، تو هميشه فروتر، خاكسار، او همواره فراتر. بلند مي‌شدي، ايستاده مي‌طلبيديش، دست‌هايتان به هم پيوندتان مي‌داد و نگاهتان مي‌داشت، بي‌نياز از هر كار ديگر، به هم پيوسته و ماندگار، و تو جاي او را مي‌‌گرفتي، و باورت مي‌شد كه تصاحبش مي‌‌كني، همان‌طور كه او تصاحبت مي‌‌كرد، و مي‌‌گفتي: خاوير ياد بگير كه همه هوس‌هايت را برآورده كني، سرت را بگذار روي سينه من و بيدار نشو تا وقتي كه روز به گرماي تن ما شود و النا در بزند...

آخرین محصولات مشاهده شده