درباره‌‌ی پنجره ای رو به تاریکی

پنجره‌اي رو به تاريکي، اولين اثر ريچل گيليگ، رماني فانتزي و عاشقانه است که روايتِ هيجان‌انگيزِ آن در جهاني رازآلود و جادويي اتفاق مي‌افتد. نويسنده با نثري شاعرانه و فضايي که ياد‌آورِ افسانه‌هاي گوتيک است، داستاني خلق کرده که تا آخرين لحظه مخاطب را غافل‌گير مي‌کند. اين رمان درباره‌ي زيستن با تاريکي است؛ چه تاريکيِ ناشي از جادويي باستاني، چه تاريکيِ درون خودمان. اگر به قهرمانان خاکستري و پيچيده، قصه‌هاي عاشقانه‌ي پُرشور و سيستم‌هاي جادويي خلاقانه علاقه‌مند هستيد، خواندنِ نخستين کتاب گيليگ شما را به دنياي جذابي مي‌برد که در آن هيولاها بخشي از وجود ما هستند و گاهي خودمان به آن‌ها تبديل مي‌شويم. مراقب تاريکي باش، مراقب ترس باش. مراقب صدايي که در شب مي‌آيد باش. از بين راهروهاي تاريک، مي‌پيچد و صدا مي‌زند. مراقب صدايي که در شب مي‌آيد باش. السپِث در برابر جادوي تاريکي که سرزمينِ بلاندر را آلوده کرده، به موجودي به نام «کابوس» پناه برده؛ روحي باستاني و قدرتمند که در ذهن او زنداني شده است. اما هر جادويي بهاي سنگيني دارد و تسلطِ کابوس بر ذهن السپث روز‌به‌روز بيشتر مي‌شود. تا اينکه با مردي به نام ريوِن آشنا مي‌شود، راهزني که درواقع خواهرزاده‌ي پادشاه است و به خيانت متهم شده. پس از اين اتفاق، السپث ناخواسته وارد مأموريتي خطرناک براي جمع‌آوري دوازده کارتِ سرنوشت مي‌شود که تنها راهِ نجات خودش و کل سرزمين از جادوي سياه است. آيا السپث مي‌تواند به ريون اعتماد کند، يا پيش از آنکه موفق شوند، کابوس ذهنش را به‌طور کامل تسخير خواهد کرد؟

آخرین محصولات مشاهده شده