کتاب پسر خوب، همانند ديگر رمان‌هاي فريدا مک فادن، از جايي شروع مي‌شود که جنايت رخ داده است. سپس نويسنده با بازگشت به عقب، شخصيت‌هاي داستان را معرفي مي‌کند. راويان اصلي اين داستان اريکا و اوليويا هستند. داستان به طور متناوب از زبان يکي از اين دو روايت مي‌شود و پس از آنکه در چند فصل متوالي گذشته‌ ليام و نزديکانش روايت مي‌شود، فصلي به گزارش بازجويي پليس اختصاص مي‌يابد. در اين گزارش‌ها، توصيفاتي که نويسنده از يافته‌هاي پليس ارائه مي‌کند، جنبه‌هاي جديد، غيرمنتظره و متناقضي از شخصيت ليام را براي خواننده آشکار مي‌کند و سؤال‌هاي زيادي را در ذهن مخاطب به وجود مي‌آورد. به اين طريق، در داستان تعليق و پيچيدگي‌هاي زيادي ايجاد مي‌شود که به کشش و جذابيت داستان مي‌افزايد و سبب مي‌شود به‌سختي بتوانيد کتاب را رها کنيد؛ مگر آنکه پاسخ سؤال‌هاي خود را بيابيد.