درباره‌‌ی پسران فریدون (داستان‌های شاهنامه 5)

به بيدار دل بنگر اين داستان كزين گونه نشنيدي از باستان سه فرزند بوديم زيباي تخت يكي كهتر از ما به آمد به تخت فريدون پس از آزمودن دانش و توانايي پسرانش، سرزمين پادشاهي را بين آنان تقسيم كرد. پسران بزرگ از كار پدر ناخوشنود و نسبت به سهم برادر كوچك خود دچار رشك شدند، تا آنجا كه به فكر كشتن او بودند... فريدون چون از انديشه‌ي پسران آگاه شد، چه بايد مي‌كرد؟ چه سرنوشتي در انتظار فرزند دردانه‌ي او بود؟ آينده‌ي ايران چه مي‌شد؟

آخرین محصولات مشاهده شده