درباره‌‌ی پادشاه خارها (مجموعه امپراتوری در هم شکسته) جلد دوم

پيش از آنکه خارها درس تيزشان را به من بدهند و هرچه ضعف در وجودم بود همراه با خون بيرون بريزند، فقط يک برادر داشتم؛ و او را خيلي دوست داشتم. ولي آن روزها ديگر رفته‌اند و چيزي که از آن‌ها به جا مانده در گور مادرم خفته است. حالا برادران بسياري دارم، برادراني تيزدست در کار با خنجر و شمشير؛ و هرقدر که دلتان بخواهد شرور. ما در اين امپراتوري شکسته به اينجا و آنجا هجوم مي‌بريم و جنازه‌ها را غارت مي‌کنيم. مي‌گويند دوران خشونت‌باري است؛ آخرالزمان، وقتي که مرده‌ها و هيولاهاي شبح‌زده شب‌هنگام پرسه مي‌زنند. همه‌ي اين‌ها درست است، ولي آنجا و در تاريکي چيز بدتري هم هست، چيزي خيلي بدتر. لردها و پادشاهان کوچک در امپراتوري شکسته مشغول نبرد هستند و زمين در آتش صد جنگ مي‌سوزد. شاهزاده اورنوروس جورگ آنکرات، با طولاني‌شدن مسير انتقام سلاخي مادر و برادرش، دست‌هاي پنهاني را که پشت اين جنگ بي‌پايان قرار دارند شناخته است. او بازي را ديده و سوگند ياد کرده است که تخته‌ي بازي را پاک‌سازي کند. ولي اول بايد براي خودش مهره جمع کند، قوانين بازي را بياموزد و بفهمد که چگونه مي‌تواند دشمنانش را شکست بدهد.

آخرین محصولات مشاهده شده