درباره‌‌ی هیولای دریا (افسانه ساحل خوف)

الان پشت در رسيده ام دست لرزانم را دراز مي كنم و طناب ابريشمي را ميكشم صداي ناقوسي را مي شنوم كه شبيه به زنگ كشتي است بعد درست همان موقع كه آرزو ميكنم كه اي كاش مي توانستم يواشكي جيم بزنم و وانمود كنم كه كسي داخل اتاق نيست حباب چراغي كه روي حاشيه ي برنجي كنار در است ويزويزكنان روشن ميشود روي چراغ با حروف ريز منحني نوشته شده داخل شويد

آخرین محصولات مشاهده شده