هري از اولين روز تعطيلات تابستان به خانه‌ي خشن و بي‌رحم خانواده‌ي درزلي برگشت، تنها آرزويش اين بود که هرچه زودتر دوباره پا به هاگوارتز بگذارد، اما تا مي‌خواهد چمدانش را ببند، موجودي عجيب و پرسر‌و‌صدا سر راهش سبز مي‌شود و هشدار مي‌دهد: اگر هري به مدرسه برگردد، فاجعه‌اي در راه خواهد بود. سال دوم هري در هاگوارتز آغاز مي‌شود و ماجراهايي پُررَمزوراز را رقم مي‌زند؛ از استادي تازه‌وارد که بيش‌ازحد خودشيفته است تا روحي غرغرو که دستشويي دخترانه را تسخير کرده. اما اين‌ها فقط مقدمه‌اي براي خطري بزرگ‌ترند. دانش‌آموزان هاگوارتز يکي‌يکي به سنگ تبديل مي‌شوند. چه کسي پشت اين جنايت هولناک است؟ ملفوي، رقيب شرور هَري؟ هگريد که گذشته‌ي مرموزش سايه‌اي سنگين بر سرش انداخته؟ شايد هم خود هري، که خيلي‌ها بيشتر از همه به او مظنون‌اند...