دربارهی نامرئی (3 گانه رستگاری 1)
بزرگترين خطرات آنهايياند که نامرئياند...
به نظر ميآيد الينا و دوستانش براي اولين بار شاد و خوشحالاند. الينا و استفان براي خودشان در دالکرست خانهاي ساختهاند و تمام دوستان الينا هم بهاندازهي او و استفان غرق عشق و محبتاند. حتي ديمن هم از سر زدن به ميعادگاههاي قديمي و محبوبش در اروپا لذت ميبرد و چيزي که همه را متعجب کرده اين است که همراه کاترين سفر ميکند. اما اين اواخر، حواس نگهبانيِ الينا تحريک شده و نميتواند اين حس را که خطري در راه است، ناديده بگيرد.
زمانيکه دالکرست درگير خطر جديدي ميشود، بدترين ترس و وحشتهاي الينا رنگ حقيقت به خود ميگيرد. خيلي زود، بههمراه استفان وارد جنگ با يکي از اصيلهاي شرور و بدجنسي ميشوند که هيچوقت نميتوانند او را گير بيندازند. و وقتي ديمن و کاترين با دشمني عجيب و مرموز روبهرو ميشوند، الينا ميترسد که اين حملات به هم ربط داشته باشد.
وقتي نيروهاي تاريکي نزديک ميشوند؛ الينا، استفان و ديمن براي زنده ماندن به تنها راهي که ميشناسند، متوسل ميشوند... کنار هم ماندن. اما مسير زندگيشان نامعلوم است و هر لحظهاي که ميگذرد، ممکن است آخرين لحظهشان باشد...