درباره‌‌ی ناخن کشیدن روی صورت شفیع الدین

خانواده‌ي مسعود در آخرين خانه‌ي مسکوني نزديک حرم زندگي مي‌کنند، در محاصره‌ي هتل‌هاي پرطبقه‌ و چندستاره، وسط اسکلت‌هاي فلزي پاساژهاي درحال‌ساخت. خيلي‌ها چشمشان دنبال خانه‌ي آن‌هاست، که اين يکي را هم بخرند و بکوبندش. اما ظاهراً خراب کردن اين مِلک ساده نيست: به‌خاطر آن قبر وسط حياط، به‌خاطر همان ميتي که چهل سال پيش آن وسط چالش کرده‌اند. ولي حالا هم قبر پدربزرگِ مسعود و هم خودِ خانه به‌خاطر ساخت‌وسازها و حفاري‌ها شکاف خورده و روبه‌ويراني است. شکاف خانه به دل روابط خانوادگي هم تسري پيدا کرده، گويي از اين درزها رازهاي مگو بيرون زده. راز مگوي پدر خانواده، گريزش از عراق روزگار صدّام و راز مهمان کم‌حرفي که ناگهان سروکله‌اش در مشهد و اين خانه پيدا شده...

آخرین محصولات مشاهده شده